عاشقی ممنوعه

پارت ۳
به جایی که انگار اتاقش بود رسیدیم خیلی اتاق قشنگی داشت هر دوتامون نشستیم رو تخت ازش پرسیدم اینجا کجاست و چرا منو آورده اینجا
ویو جونگ کوک
ازم پرسید اینجا کجاست و چرا آوردمش اینجا اول از همه بهش گفتم صبر کنه یکم سعی کردم خودمو آروم کنم
(ات با + نشون داده میشه و جونگ کوک با *)
*میتونیم با هم وارد رابطه بشیم؟
+.....
*لطفا جواب بده حتی اگر هم جوابت نه هست فقط بگو
+خب خب با...شه
با تمام وجودم بغلش کردم احساس کردم تو بغلش آروم گرفتم بعدش کنارش نشستمو بهش گفتم
*خب راستش یه چیزایی هست که باید بهت بگم
+حتما بگو چی شده؟
*راستش من ......
+تو چی؟
*راستش من پری هستم
+واقعا؟من خیلی موجودات ماورایی رو دوست دارم یکم درباره دنیاتون بگو
*واقعا تو مشکلی نداری با یک پری وارد رابطه بشی؟
+چرا باید مشکلی داشته باشم؟حتی از خدامم هست
*خب این خیلی خوبه که تو مشکلی نداری ولی راستش خانواده من قبول نمیکنن که من با تو تو رابطه باشم
+خب تو میخوای به حرف خانوادت گوش بدی درسته؟
*نه من راستش واقعا عاشق تو شدم من نمیخوام تو رو رها کنم و اگر تو مشکلی نداری میخوام مخفیانه با تو باشم تو باهاش مشکل داری درسته؟
+نه مشکلی ندارم میتونیم مخفیانه با هم باشیم
*این عالیه خانوم ات
+به من نگو خانوم مثلا الان باید به من بگی عزیزم
*باشه....عزیزم
+آفرین
*فقط یه رسمی تو خانواده ما هست که...
#بنگتن #کیپاپ#بی_تی_اس #جین #سوکجین #آر_ام #آرام#مین_یونگی #شوگا #آگوست_دی #جیهوپ #هوسوک #جانگ_هوسوک #جیمین #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #تهیونگ #وی #جونگ_کوک #کوک #فیک #فیکشن#ری_اکشن #سناریو #تصور_کن #تصور_کنید #تصور_کنید_بی_تی_اس #تصور_کن_بی_تی_اس #ریاکشن #ری_اکشن_بی_تی_اس